یه حس خدایی
سلام فرشته های آسمونی من.. اومدم از درد دلم بگم..از یه حس خدایی!!!!که تا امروز پیش خودم وخدا ،مخفی بود...تا اینکه دیروز به بابایی اعتراف کردم...!!!! الان هم اومدم به شماها بگم ،تا شایدکمی راحت بشم.. روزها قبل از اینکه مهمون دلم بشین یه حس باورنکردنی درگیرم کرده بود...می پرسین چی؟؟؟؟ اون حس....(حس مادرشدن)...بود!!!! آره شاید بخندین ،اما من صد درصد باورداشتم که مادر میشم....تا اینکه اون روز رسید و شماها اومدین تو دلم و من واقعا مامان شدم.. آخ که چه روزی بود.. اما این داستان قشنگ خیلی زود تموم شد وشما نیومده از پیشم رفتین شماها خیلی وقته تنهام گذاشتین..اما این حس قشنگ حتی یه لحظه هم تنهام نمیذاره...از خدابپرسین،این چ...
نویسنده :
نیر
20:48